ستاره . [ س ِ رَ
/ رِ ] (اِ مرکب ) طنبوره و سازی را گویند که سه تار داشته باشد و به این معنی منفصل باید نوشت . (برهان ) (جهانگیری ). از: سه + تار + َه (پسوند نسبت ) = دارای سه سیم . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نام ساز که آن را ستار گویند. (غیاث ).رباب که در او سه تار باشد. (شرفنامه )
: گه ولادتش ارواح خوانده سوره ٔ نور
ستاره بست ستاره سماع کرد سما.
خاقانی .