اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سته

نویسه گردانی: STH
سته . [ س ُ ت ُه ْ ] (ص )مخفف ستوه است بمعنی ملول و بتنگ آمده و عاجز شده . (از برهان ) (از جهانگیری ) (از شرفنامه ) :
فراوان ز هر گونه جستند کین
نه این زآن سته شد نه نیز آن از این .

فردوسی .


کیست آنکس که سر از طاعت تو باز کشد
که نه چون ایلک آید سته و چون چیپال .

فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 216).


سته بود دشمن ز جنگ و ستیز
گرفتند هم در دل شب گریز.

اسدی .


زین روی که دیدنش مرا بودی کیش
سیر و ستهم چو آمدم پیری پیش .

جوهری مستوفی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
اسماء سته . [ اَ ءِ س ِت ْ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شش اسم اند که اِعراب آنها بحروف است (رفع بواو، نصب بالف و جر بیاء) و این شش ا...
اصول سته . [ اُ ل ِ س ِت ْ ت َ ] (اِخ ) اصول سته پیش ایشان [یعنی علمای حدیث ] عبارتست از صحیح محمد اسماعیل حنفی البخاری ، صحیح ابوالحسین ...
حرکات سته . [ ح َ رَ ت ِ س ِت ْ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرکات قوافی شود.
سته ماندن . [ س ُ ت ُه ْ دَ ] (مص مرکب ) ستوه ماندن . عاجز شدن : کشنده سته ماند بی پای و پی شمارنده از رنج خون گشته خوی .اسدی .
اصحاب کتب سته . [ اَ ب ِ ک ُ ت ُ ب ِ س ِت ْ ت َ ] (اِخ ) رجوع به اصحاب صحاح سته شود.
اصحاب صحاح سته . [ اَ ب ِ ص ِ ح ِ س ِت ْ ت َ ] (اِخ ) غیر از عبداﷲ دارمی ، شش تن دیگر را که در اصحاب صحاح سبعه ذکر شد اصحاب صحاح سته خوانند...
صته . [ ص َت ْه ْ ](ع مص ) خوار گردانیدن و رام ساختن . (منتهی الارب ).
سطح . [ س َ ] (ع مص ) گسترانیدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). بگسترانیدن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ). گستردن . (منتهی الارب ). || بر زمین...
سطة. [ س ِ طَ ] (ع مص ) در میان شدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). || (ص ) وسط. (المنجد). امراءة سطة النساء؛ زن ...
صتة. [ ص ُت ْ ت َ ] (ع ص ، اِ) ضد. (منتهی الارب ) (قطر المحیط).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.