اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سجاده

نویسه گردانی: SJADH
سجاده . [ س َدَ / دِ ] (از ع ، اِ) مخفف سجّاده است :
نه جامه کبود و نه موی دراز
نه اندر سجاده نه اندر وطاست .

ناصرخسرو.


زاهد آسا سجاده ٔ زربفت
بر سر کوه و گردر اندازد.

خاقانی .


آنجا بود سجاده ٔ خاصش بدست راست
وینجا بدست چپ بودش تکیه گاه عام .

خاقانی .


نعره زنان برون شدم دلق و سجاده سوختم
دشمن جان خویش را در بن خانه یافتم .

عطار.


چو بادبیزن و مسواک داشت حکم علم
بشد سجاده ٔ زردک بمرشدی اشهر.

نظام قاری (دیوان ص 16).


|| نشان سجده در پیشانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || نزد اهل سلوک عبارت است از کسی که در مراحل شریعت و طریقت و حقیقت استوار باشد. وکسی که بمراحل سه گانه بدین مقام نرسیده باشد او را سجاده نتوان نامید. و این لفظ معرب سه جاده است که منظور از سه راه شریعت و حقیقت و طریقت باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
سجاده . [ س َج ْ جا دَ / دِ ] (از ع ، اِ) مصلی . (غیاث ). جای نماز. (کشاف اصطلاحات الفنون ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای سجده : کعبه که سجاد...
سجاده . [ ] (اِخ ) در صنعت کیمیا (زرسازی ) بحث کرده و گویند بعمل اکسیر تام دست یافته . (فهرست ابن الندیم ص 497).
زرق سجاده . [ زَ س َج ْ جا دَ / دِ ] (ص مرکب ) که عبادت از روی ریا و مکر کند. که به ریا و دروغ سجاده اندازد و نماز گزارد. ریاکار. زرق ساز : که ...
سجاده نشین . [ س َج ْ جا دَ / دِ ن ِ ] (نف مرکب ) کنایت از زاهد. عابد : سجاده نشینی که مرید غم او شدآوازه اش از خانه ٔ خمار بر آمد. سعدی (طیبات ...
سجادة.[ س َج ْ جا دَ ] (اِخ ) از کسانی است که در قرن سوم هجری میزیست و به مخلوق بودن قرآن قایل بود. رجوع به تاریخ الخلفا ص 207 و ضحی ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.