سحل
نویسه گردانی:
SḤL
سحل . [ س َ ] (ع مص ) یک تاه بافتن . (منتهی الارب ). یک توه تافتن . (تاج المصادر بیهقی ). یک توه تافتن رسن . (المصادرزوزنی ) (از اقرب الموارد). || یک تاب دادن رسن را. (از اقرب الموارد). || پوست بازکردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || تراشیدن . (منتهی الارب )(آنندراج ). نَحْت . (اقرب الموارد). || گشادن باد روی زمین را از خاک و خاشاک . (منتهی الارب ). || سودن درم . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). سودن بسوهان . (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || نقد کردن درهمها. (منتهی الارب ). زود نقد کردن سیم . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || بتازیانه زدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || گریستن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ریختن باران . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || دشنام دادن و نکوهیدن . (منتهی الارب ). دشنام دادن . (اقرب الموارد). || بانگ کردن استر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
سهل انگار. [ س َ اِ ] (نف مرکب ) آنکه کارها را آسان شمرد و بی اعتنایی کند. (ناظم الاطباء).
سهل انگاری . [ س َ اِ ] (حامص مرکب ) عمل سهل انگار. رجوع به ماده ٔ قبل شود.
سهل گرفتن . [ س َ گ ِ رِ ت َ ](مص مرکب ) آسان گرفتن . مساهله . مسامحه : چو کم خوردن طبیعت شد کسی راچو سختی پیشش آید سهل گیرد.سعدی .
(به آسانی به دست آمدنی): همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: سویاهار suyāhār (سنسکریت: سو آهاره suāhāra) ***فانکو آدینات 09163657861
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
فضل بن سهل . [ ف َ ل ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) سرخسی . ذوالریاستین . رجوع به ذوالریاستین شود.
سهل و ممتنع. [ س َل ُ م ُ ت َ ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح بدیع) آن است که ربط کلام و سیاق آسان نماید، اما مانند آن هر کس نتواند گ...
ابراهیم بن سهل . [ اِ م ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) از مشاهیر شعرا. او یهودی بوده و قطعه ٔ رندانه ٔ ذیل اشاره بمحمد و موسی نامی که یکی بعد از دیگری م...
ابن سهل اسرائیلی . [ اِ ن ُ س َ ل ِ اِ ] (اِخ ) ادیب . کاتب ابن خلاص حاکم سبته . بسن چهل سالگی در سال 469 هَ .ق . با ابن خلاص غرق شده دی...