سحم
نویسه گردانی:
SḤM
سحم . [ س ُ ح ُ ] (ع اِ) پتکهای آهنگران . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
سحم . [ س َ ح َ ] (ع مص ) سیاه گردیدن . (اقرب الموارد).
سحم . [ س ِ ح َ ] (ع اِ) درخت است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || آهن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سیاهی . (منتهی...
سهم . [ س َ ] (اِ) پهلوی «سهم » ۞ (ترس ، وحشت ) از «سم » ۞ پارسی باستان «چت - من » ۞ = ایرانی باستان «تراس - من » ۞ سَم از پارسی باست...
سهم . [ س َ] (ع مص ) قرعه زدن . (دهار). قرعه بردن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِخ ) صورتی است فلکی از صورشمالی . دارای پنج کوکب بین منقار...
سهم . [ س ُ هَُ ] (ع اِ) خطوط شعاع . || تشنگی . || حرارت . سخت . || مردمان عاقل و حکیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
صحم . [ ص ُ ] (ع ص ،اِ) ج ِ اَصْحَم . (منتهی الارب ). رجوع به اصحم شود.
(بخشی از چیزی که از آن کسی باشد یا برای او تعیین شده باشد) این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: آنس ãns (اوستایی: ãnsa) *** فانکو آدینات 091636...
ملک سهم . [ م َ ل َ س َ ] (ص مرکب ) ظاهراً کنایه از کسی که حظ و بهره یا هیبت و شکوه فرشتگان دارد : قوام دین پیغمبر ملک محمود دین پرورملک فع...
سهم زده . [س َ زَ دَ / دِ ] (ن مف ) ترسیده . بیمناک : سهم زده کرگدن از گردنش گور ز دندان گوزن افکنش .نظامی .
سهم الحشم . [ س َ مُل ْ ح َ ش َ ] (ع اِ مرکب ) نام عهده چنانچه سرلشکر و بخشی فوج . (غیاث ) (آنندراج ).