گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سدر نویسه گردانی: SDR سدر. [ س ِ دَ ] ۞ (ع اِ) از اسمای دریاست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی صدر صدر. [ ص َ ] (اِخ ) وی به لاجوردشوئی مشهور است ، فرزند ابهر است و مردی خوب است اما شعر خود را تعریف بی نهایت می کند و بسیار معتقد است . از او... صدر صدر. [ ص َ ] (اِخ ) نام وی حاج سیداسماعیل فرزند سیدصدرالدین بن سیدصالح بن سیدمحمد شرف الدین بن سیدابراهیم زین العابدین است . وی از اکابر علم... صدر صدر. [ ص َ ] (اِخ ) نام وی سیدحسن بن سیدهادی بن سیدمحمد عاملی کاظمی موسوی و کنیت او ابومحمد و ملقب بصدرالدین و مشهور به صدر و از اکابر علما... صدر صدر. [ ص َ ] (اِخ ) صدرالدین بن حاج سیداسماعیل عاملی الاصل کاظمین الولادة و مقیم و متوفی بقم نسب وی به ابراهیم اصغر فرزند موسی بن جعفر منت... صدر صدر. [ ص ُ دَ ] (اِخ ) ابوبکربن موسی گوید: صدر قریه ای است از قراء بیت المقدس و لاحق بن حسین بن عمران بن ابی الورد صدری مکنی به ابوعمرو بدا... صدر صدر. [ ص َ دَ ] (ع اِمص ) اسم است مصدر صدر را. (منتهی الارب ). صدر صدر. [ ص َ دَ ] (ع اِ) روز چهارم از روزهای نحر. || اسم جمع صادر. || (مص ) بازگشت از آب و حج . (منتهی الارب ). صدر این واژه تازى (اربى) است و برابرهاى پارسى آن چنینند : اَوْراس Avras (پهلوى:صدر،سینه) ، بِتیا Betya (پهلوى: سینه ، صدر) ، روبشیا Rubshya (پهلوى: صدر ، ... سعه صدر سعه صدر. (عربی) گشادگی سینه، دریادلی، قابلیت بردباری و شکیبایی در تحمل شدائد. رجوع شود به واژه های «سعة» و «صدر». مثال: "یکی از نیروهایی که باعث... علی صدر علی صدر. [ ع َ ص َ ] (اِخ ) (خواجه ...) اصل او از خوارزم بود و در خراسان میزیست . وقتی محمد تیمور سلطان بر خراسان مسلط شد برخی از متعصبان اهل ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود