سدع
نویسه گردانی:
SDʽ
سدع . [ س َ ](ع مص ) با هم درخوردن دو چیز. || گلو بریدن . || گستردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
سدا. [ س َ ] (اِ) آوازی را گویند که در کوه و گنبد و حمام و امثال آن پیچد ومعرب آن صداست . (برهان ). صدا با سین مهمله در هیچیک از کتب موجوده...
سدا. [ س ِدْ دا ] (ع ص ) کلام درست و صحیح . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
صدع . [ ص َ ] (ع مص ) شکافتن چیزی را یا دو پاره ساختن چیزی را چنانکه جدا نگردد. (منتهی الارب ). شکافتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مصادر زوزن...
صدع . [ ص َدَ ] (ع اِ) بز کوهی و آهو و گورخر و شتر جوان قوی و توانا. || مرد نازک بدن لطیف اندام . || ریم و چرک آهن . || میانه ٔ میان دوچ...
صدع . [ ص ِ ] (ع اِ) جماعت مردم . || پاره ای از هر چیزی . (منتهی الارب ).
صدع . [ ص ُ دُ ](ع اِ) ج ِ صدیع. (منتهی الارب ). رجوع به صدیع شود.
دکتر معین در پانوشت جلد دوم برهان قاطع در صفحه 1108 نوشته: «سدا با سین مهمله به معنی آواز در هیچ کتابی یافت نشد» ولی این واژه در سنسکریت سبدم sabdam ب...
صدا. [ ص َ ] (ع اِ) ۞ معرب «سدا» است ۞ و آن آوازی باشد که در کوه و گنبد وامثال آن پیچد و باز همان شنیده شود و در عربی نیز همین معنی ر...
صداء. [ ص ُ ] (اِخ ) نام قبیله ای است به یمن . (منتهی الارب ) (الانساب سمعانی ).
صداء. [ ص ُ ] (اِخ ) ابن یزیدبن حرب از کهلان . جدی جاهلی است فرزندان وی از قبائل یمن اند و نسبت بدو صدائی است . (الاعلام زرکلی ص 429).