گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سرا نویسه گردانی: SRʼ سرا. [ س َ ] (نف مرخم ) سرای . سراینده : نشاندند مطرب بهر برزنی اغانی سرایی و بربطزنی . نظامی .ستایش سرایان نه یار تواَندنکوهش کنان دوستدار تواَند. سعدی .رجوع به سرای شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه واژه معنی سراء سراء. [ س ُرْ را ] (اِخ ) آبی است نزدیک وادی سلمی . (منتهی الارب ). سراء سراء. [ س ُرْ را ] (اِخ ) ریگستانی است گل آمیخته نزدیک وادی اُرل . (منتهی الارب ). آن سرا آن سرا. [ س َ ] (اِ مرکب ) آن سرای . آخرت . سرای دیگر. عُقبا. مقابل این سرای ، دنیا : پناه روانست دین از نهادکلید بهشت و ترازوی داددرِ رستگاری ... هم سرا هم سرا.[ هََ س َ ] (ص مرکب ) هم خانه . رجوع به هم سرای شود. حرم سرا حرم واژه ای عربی است که واژه ی پارسی سرا به آن افزوده شده است: همتای پارسی این است: ایشکده iŝkade (سغدی: iŝkate)***فانکو آدینات 09163657861 گزن سرا گزن سرا. [ گ َ زَ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهات نور. (ترجمه ٔ سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 149). محل سرا محل سرا. [ م َ ح َ س َ ] (اِ مرکب ) محل سرای . جای سکونت زنان . (آنندراج ). عمارت متعلق به زنان . || عمارت پادشاهی . (ناظم الاطباء). مدح سرا مدح سرا. [ م َ س َ] (نف مرکب ) مداح . مدح سرای . رجوع به مدح سرای شود. صحن سرا صحن سرا. [ ص َ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه بخش رودسر شهرستان لاهیجان 5هزارگزی باختر رودسر، کنار راه فرعی رودسر به املش جلگه ، معتدل ، ... صدق سرا صدق سرا. [ ص ِ س َ ] (نف مرکب ) راست گو. راست سراینده : نکنم مدح سرائی بدروغ که زبان صدق سرای است مرا.خاقانی . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود