سراییدن . [ س َ دَ ] (مص ) سرودن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نغمه پردازی و سخن سرایی و حرف زدن آدمیان و سرود مرغان باشد. (برهان ). نغمه کردن و سرود گفتن . (رشیدی ) (انجمن آرا)
: هم آنگاه طنبور در بر گرفت
سراییدن از کام دل درگرفت .
فردوسی .
قمری همی سراید اشعار چون جریر
صلصل همی نوازد یک جای بم و زیر.
منوچهری .