گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سرخاب نویسه گردانی: SRḴAB سرخاب . [ س ُ ] (اِخ ) نام کوهی است بر جنوب شهر تبریز و متصل است به شهر. (برهان ). کوهی است در تبریز و سرخ رنگ و گیاه نروید و آب ندارد. (آنندراج ) : تا بریزاند تب غم را ز دل سرخاب نوش بر سر سرخاب رو تا بنگری تبریز را.سیدجلال عضد (از جهانگیری ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی سرخاب سرخاب . [ س ُ ] (اِخ ) ابن مهرمردان . از ملوک کیوسیه که مدت بیست سال حکومت کرد. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 180).از ششمی... سرخاب سرخاب که کشتی چسب هم گفته اند نام گروهی از بندپایان از فُروردهٔ مژهپایان (Cirripedia) است که به زیرشاخه سختپوستان، رده آروارهپایان (Maxillopoda) تع... سرخاب طبری سرخاب طبری . [ س ُ ب ِ طَ ب َ ] (اِخ ) سرسلسله ٔ فرقه ٔ سرخابیه از فرق زیدیه . رجوع به سرخابیه و خشبیه و خاندان نوبختی ص 255 شود. قلعه ٔ سرخاب قلعه ٔ سرخاب . [ ق َ ع َی ِ ؟ ] (اِخ ) قلعه ای است از عراق و این در کتب تواریخ مثل مطلع السعدین و غیره مسطور است . (آنندراج ). رستم بن سرخاب رستم بن سرخاب . [ رُ ت َ م ِ ن ِ س ُ ] (اِخ ) ابن قارن بن شهریاربن شروین بن سرخاب بن مهرمردان بن سهراب بن ساوبن شاپوربن کیوس بن قباد. از سپ... سرخواب سرخواب . [ س َ خوا / خا ](اِ مرکب ) نام فنی از کشتی . (آنندراج ) : ور مخالف که ترا گفته که سرخواب مزن گرد موی کمرت پیچ شود تاب مزن .میرنجات... صرخاب صرخاب . [ ص ُ ] (اِخ ) طبری . رئیس فرقه ای از زیدیه . الخشبیة. اصحاب صرخاب الطبری ، و وقت خروج سلاح ایشان از چوب بود. (بیان الادیان ص 34). ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود