سرع
نویسه گردانی:
SRʽ
سرع . [ س َ / س ِ ] (ع اِ) شاخ تر رَز بدانجهت که نازک میشود. || شاخ تر از هر درخت که باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
محل سرا. [ م َ ح َ س َ ] (اِ مرکب ) محل سرای . جای سکونت زنان . (آنندراج ). عمارت متعلق به زنان . || عمارت پادشاهی . (ناظم الاطباء).
حرم واژه ای عربی است که واژه ی پارسی سرا به آن افزوده شده است: همتای پارسی این است: ایشکده iŝkade (سغدی: iŝkate)***فانکو آدینات 09163657861
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قهوه سَرا. مترادفِ فارسیِ کافی شاپ، Coffee-shop.
محنت سرا. [ م ِ ن َ س َ ] (اِ مرکب ) محنت کده . محنت آباد. خانه ٔ غم و اندوه . غمکده . ماتمکده . عزاخانه : هر که آمد هر که آید بگذرداین جهان محن...
مدحت سرا. [ م ِح َ س َ ] (نف مرکب ) مدحت گو. مداح . مدحتگر. مدیحه گو. که فضایل و مکارم ممدوح را به شعر گوید : از مدیح تو بر صحیفه ٔ عمرکرده مد...
عصمت سرا. [ ع ِ م َ س َ ] (اِ مرکب ) حرمخانه ٔ باعصمت . حرمسرایی که همه ٔ پردگیان آن باعصمت باشند : جهان پادشا را چنین است کام به عصمت سرائی ...
ویشه سرا. [ ش ِ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مرکزی بخش صومعه سرا از شهرستان رشت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
میان سرا.[ س َ ] (اِ مرکب ) نام نوعی از انگور باشد. (فرهنگ جهانگیری ). نوعی از انگور باشد و در خراسان بسیار است . (برهان ) (از آنندراج ). || سر...
میان سرا. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در 7هزارگزی شمال بجنورد با 238 تن سکنه . آب آن از قنات...