سرع
نویسه گردانی:
SRʽ
سرع . [ س َ / س ِ ] (ع اِ) شاخ تر رَز بدانجهت که نازک میشود. || شاخ تر از هر درخت که باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۱ ثانیه
سراء. [ س ُرْ را ] (اِخ ) ریگستانی است گل آمیخته نزدیک وادی اُرل . (منتهی الارب ).
ثرا. [ ث ِ ] (اِخ )جائی است بین رویثة و صفراء در پائین وادی حی . یوم ذی ثرا؛ نام یکی از جنگهای عرب است . (مراصد الاطلاع ).
ثراء. [ ث َ ] (ع اِمص ) بسیاری مال . توانگری . دارائی : انه لذوثراء؛ أی لذو عدد و کثرةمال . || (مص ) توانگر شدن . || بسیار شدن . || افزودن ...
صراء. [ ص َ ] (ع اِ) ج ِ صرایة است . (منتهی الارب ).
صراء. [ ص َرْ را ] (ع ص ) صخرةٌ صراء؛ سنگ سخت . (منتهی الارب ). صماء. (قطر المحیط). || حیةٌ صراء؛ مار که دوا نپذیرد. (منتهی الارب ).
صراء. [ ص ُرْ را ](ع اِ) ج ِ صاری . (منتهی الارب ). رجوع به صاری شود.
آن سرا. [ س َ ] (اِ مرکب ) آن سرای . آخرت . سرای دیگر. عُقبا. مقابل این سرای ، دنیا : پناه روانست دین از نهادکلید بهشت و ترازوی داددرِ رستگاری ...
هم سرا.[ هََ س َ ] (ص مرکب ) هم خانه . رجوع به هم سرای شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حسن سرا. [ ح َ س َ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان پلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان در هشت هزارگزی جنوب خاوری رودسر، سر راه شوسه ٔ رودسر به ...