سریر
نویسه گردانی:
SRYR
سریر. [ س َ ] (اِخ ) مملکتی است میان بلاد آلان و باب الابواب و او را پادشاهی است بر سر خود و دینی و ملتی جداگانه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). مشرق و جنوب و حدود ارمنیه و مغرب وی حدود روم است و شمال وی ناحیت الانست و این ناحیتی با نعمت سخت بسیار است . کوهیست و دشتی و نشست پادشاه آنجا به قلعه موسوم به قلعه ٔ ملک است . و او را تختی عظیم است از زر سرخ و نشست سپهسالار آن به شهری است موسوم به خندان و شهر رنجس و سقط دیگر از این ناحیت است .و از این دو شهر برده ٔ بسیار افتد بمسلمانی . (حدود العالم ). کشور وسیعی است بین الان و باب الابواب و از دو راه بیش ندارد یک راه ببلاد خزر و راه دیگر ببلاد ارمنستان میرود. (از معجم البلدان ). رجوع به نزهةالقلوب ص 243، 244، 255، 258، 296، و التفهیم ص 200 شود.
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ستاره سریر. [ س ِ رَ / رِ س َ ] (ص مرکب ) از صفات ملوک . (آنندراج ). از القاب پادشاهان : ایا ستاره سریری که آسمان کبودز بار حلم تو قامت بنفشه...
مشکین سریر. [ م ُ / م ِ س َ ](اِ مرکب ) اورنگ سیاه . کنایه از تابوت : چو مشکین سریرم درآید به خاک به مشکوی پاکان برد جان پاک .نظامی .
سریر ارتضاء. نامی است که شیعیان ایران به خراسان داده اند. سرچشمهٌ این نام اقامت سه سالهٌ امام هشتم شیعیان، علی بن موسی (ع)، ملقب به رضا و معروف به ام...
خسرو سریر چهارم . [ خ ُ رَ / رُ وِس َ رِ چ َ / چ ِ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خسرو چهارم سریر. کنایه از آفتاب است که در فلک چهارم است .
خسرو چهارم سریر. [ خ ُ رَ / رُ وِ چ َ / چ ِ رُ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است به اعتبار فلک چهارم . (برهان قاطع). خسرو سریر...
ثریر. [ ث ُ رَ ] (اِخ ) بصیغه ٔ تصغیر، جائی است نزدیک انصاب الحرم که متصل به مستوفر است و گویند ناحیه ای است از نواحی حجاز که آنجا مال و ...
صریر. [ ص َ ] (ع مص ) فریاد کردن و بانگ سخت برآوردن . || بانگ زدن گوش کسی از باعث تشنگی . || سرمازده شدن گیاه . (منتهی الارب ). || ج...