گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سطاره نویسه گردانی: SṬARH سطاره . [ س َطْ طا رَ ] (ع اِ) مسطره . خطکش و در ادب فارسی بدون تشدید طا بکار رفته است : تو راست باش تا دگران راستی کننددانی که بی سطاره نرفته است جدولی .سعدی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی ستاره قطبی این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. گردان ستاره گردان ستاره . [ گ َ س ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کوکب سیار. (ناظم الاطباء). ستاره پرستی ستاره پرستی . [ س ِ رَ / رِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل ستاره پرست . رجوع به صابئین شود. ستاره باران ستاره باران . [ س ِ رَ / رِ ] (نف مرکب ) پرستاره . در بیت زیر مجازاً، پرگل : از شاخ شکوفه ریز گویی کرده ست فلک ستاره باران .خاقانی . ستاره سوخته ستاره سوخته . [ س ِ رَ / رِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مُدْبَر و بداختر. (آنندراج ) (بهار عجم ) : نسوخته ست بهیچ آتشی دو بار سپندستاره سوختگا... ستاره دندان ستاره دندان . [ س ِ رَ / رِ دَ ] (ص مرکب ) از اسمای محبوب است . (آنندراج ) (بهار عجم ). معشوقه ای که دندانهای وی مانند ستاره باشد. (ناظم الاط... ستاره شناسی ستاره شناسی . [ س ِ رَ / رِ ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل ستاره شناس . شغل ستاره شناس . رجوع به ستاره شناس و ستاره شمر شود. خانه ٔ ستاره خانه ٔ ستاره . [ ن َ / ن ِ ی ِ س ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در احکام نجوم خانه ٔ ستاره یا بیت کوکب آن برجی است که قوت حال آن ست... غمزه ٔ ستاره غمزه ٔ ستاره . [ غ َ زَ / زِ ی ِ س ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روشنایی ستاره باشد بوقت دمیدن صبح . غمزه ٔ اختر. (از برهان قاطع). رجوع ... ستاره دریائی ستارهٔ دریایی جانوری از شاخهٔ خارپوستان و ردهٔ ستاره‌دریاییان (نام علمی: Asteroidea) است. این نام همچنین به خانواده‌هایی از آبزیان که خویشاوند با ستار... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود