اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سطة

نویسه گردانی: SṬ
سطة. [ س ِ طَ ] (ع مص ) در میان شدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). || (ص ) وسط. (المنجد). امراءة سطة النساء؛ زن متوسط در حسب و نسب . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۲ ثانیه
سته . [ س َ ت َه ْ ] (ع اِ) استخوان سرین . (منتهی الارب ).
سته . [ س َ ت ِه ْ ] (ع ص ) پس رو قوم . || آنکه سرین کلان را دوست دارد. (منتهی الارب ).
صته . [ ص َت ْه ْ ](ع مص ) خوار گردانیدن و رام ساختن . (منتهی الارب ).
هم سطح . [ هََ س َ ] (ص مرکب ) دو چیز که در یک سطح و دارای یک ارتفاع باشند. (از یادداشتهای مؤلف ). || در تداول ، کنایه از دو تن که رشد مع...
قضاة ستة. [ ق ُ ت ِ س ِت ْ ت َ/ ت ِ ] (اِخ ) در اصطلاح علمای عامه عبارت است از شش تن از اصحاب کبار رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم : علی ، عمر، ...
واحد سطح . [ ح ِ دِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی است که برای اندازه گیری سطح اجسام به کار میرود. واحد سطح در دستگاه .S.T.M و .S.K.M...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
صحاح ستة. [ ص ِ ح ِ س ِت ْ ت َ ] (اِخ ) رجوع به صحاح شود.
سته شدن . [ س ُ ت ُه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ستوه شدن . بستوه آمدن . به تنگ آمدن . زله شدن : غراب بین که نای زن شده ست و من سته شدم از ا...
سته گشتن . [ س ُ ت ُه ْ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) ستوه شدن . عاجز شدن . درماندن : چو از می گران شد سر باده خوارسته گشت رامشگر و میگسار. اسدی .که ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.