سعد
نویسه گردانی:
SʽD
سعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن ابی وقاص (17 - 55 هَ .ق .) مالک بن وهیب بن عبدمناف القرشی زهری ، از صحابه ٔ رسول خدا (ص ) و فاتح عراق و مدائن و از جمله شش تنی است که عمر برای شوری و تعیین خلیفه معین کرد و از عشره ٔ مبشره است . و او را فارس اسلام میگفتند. در کوفه رفت و خانه های بسیاری بنا کرد و در خلافت عمر حاکم آن شهر بود. پس بسال 55 هَ .ق . به مدینه در قصر خود که عقیق نام داشت درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 1 ص 366). رجوع به الاصابه ج 3 ص 83 و تاریخ علوم عقلی دکتر صفا ص 33 و تاریخ مصر ص 94 و امتاع الاسماع شود.
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ثأد. [ ث َءْدْ / ث َ آ ] (ع اِ) امر زشت . || غوزه ٔ نرم ازخرما. || گیاه تازه و تر. || مکان ناموافق . || نم . || سرما.
ثأد. [ ث َ ءَ ] (ع اِ) نم . || خاک نمناک . || سرما.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
برم صاد. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاورکبکان بخش خورموج شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 305 تن . آب آن از چاه ومحصول آن غلات است . (از ف...
تخاران ساد. [ ت ُ ] (اِخ ) رجوع به تخاران و تخاران به شود.