اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سفال

نویسه گردانی: SFAL
سفال . [ س َ ] (ع مص ) پست و فرود شدن . || پیر گردیدن . || (اِمص ) ضد علو. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سفال . [ س ُ/ س ِ ] (اِ) گیلکی «سوفال » ۞ . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). معروف است که ریزه ٔکوزه سبوی شکسته باشد. (برهان ). آوند گلی و خزف...
سفال . [ س ِ] (ع مص ) تنگ خوی گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تخم مرغ در دامنه های کوه هندوکش بویژه وادی پنجشیر به تخم مرغ و فیل مرغ و مرغابی سفال نیز می گویند
سفال پز. [ س ُ / س ِ پ َ ] (نف مرکب ) فخّار. کوزه گر.
سفال پزی . [ س ُ / س ِ پ َ ] (حامص مرکب ) فخاری . کوزه گری .
سفال پوش . [س ُ / س ِ ] (ن مف مرکب ) بام که از سفال پوشیده است .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سفال فروش . [ س ُ / س ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ سفال . فروشنده ٔ خزف ها. سفالگر : ای بسا تیزطبع کاهل کوش که شد از کاهلی سفال فروش .نظامی .
سنگ سفال . [ س َ گ ِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که سفال از آن سازند. (آنندراج ) : زآن لعل آبدار که می میچکد از اوسنگ سفال میکده ٔ...
بادام سفال . [ س ُ ] (اِ مرکب ) پوست زبرین بادام . بخش قشری و ظاهری میوه ٔ درخت بادام که خوراکی نیست . در صورتی که میوه ٔ بادام نارسیده ب...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.