مشاهده واژه گفتگو درباره واژه ویرایش واژه سابقه تغییرات گزارش تخلف سفال نویسه گردانی: SFAL تخم مرغ در دامنه های کوه هندوکش بویژه وادی پنجشیر به تخم مرغ و فیل مرغ و مرغابی سفال نیز می گویند واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی سفال سفال . [ س ُ/ س ِ ] (اِ) گیلکی «سوفال » ۞ . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). معروف است که ریزه ٔکوزه سبوی شکسته باشد. (برهان ). آوند گلی و خزف... سفال سفال . [ س َ ] (ع مص ) پست و فرود شدن . || پیر گردیدن . || (اِمص ) ضد علو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سفال سفال . [ س ِ] (ع مص ) تنگ خوی گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سفال پز سفال پز. [ س ُ / س ِ پ َ ] (نف مرکب ) فخّار. کوزه گر. سفال پزی سفال پزی . [ س ُ / س ِ پ َ ] (حامص مرکب ) فخاری . کوزه گری . سفال پوش سفال پوش . [س ُ / س ِ ] (ن مف مرکب ) بام که از سفال پوشیده است . سفال فروش سفال فروش . [ س ُ / س ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ سفال . فروشنده ٔ خزف ها. سفالگر : ای بسا تیزطبع کاهل کوش که شد از کاهلی سفال فروش .نظامی . سنگ سفال سنگ سفال . [ س َ گ ِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که سفال از آن سازند. (آنندراج ) : زآن لعل آبدار که می میچکد از اوسنگ سفال میکده ٔ... سفال چینی این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. بادام سفال بادام سفال . [ س ُ ] (اِ مرکب ) پوست زبرین بادام . بخش قشری و ظاهری میوه ٔ درخت بادام که خوراکی نیست . در صورتی که میوه ٔ بادام نارسیده ب... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود