اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سفیر

نویسه گردانی: SFYR
سفیر. [ س َف ْ فی ] (ع اِ) یاقوت کبود. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
جرجس صفیر. [ ج ِ ج ِ ص َ ] (اِخ )جرجس بن پطرس بن سمعان بن یوسف ، کشیش بود و در مزرعه کفردبیان در لبنان بدنیا آمد و بیش از هشتاد سال عمر کرد ...
حرف صفیر. [ ح َ ف ِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف صفیره شود.
حروف صفیر. [ ح ُ ف ِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حروفی که هنگام تلفظ آنها صدای صفیر از دهان شنیده شود. رجوع به حروف صفیره شود.
صفیر کشیدن . [ ص َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) سوت زدن . سوت کشیدن . || کنایه از رسوا و ذلیل نمودن . (آنندراج ). سوت کشیدن بعلامت تحقیر : در چ...
صفیر برآوردن . [ ص َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) سوت زدن . صفیر کشیدن . سوت کشیدن . مُکاء. بشخولیدن . شخولیدن .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.