اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سقلاب

نویسه گردانی: SQLAB
سقلاب . [ س َ ] (اِخ ) ولایتی است از ترکستان به منتهای بلاد شمالی قریب روم مردم آنجا سرخ رنگ باشند و با ضم خطاست . (آنندراج ) (غیاث ). ولایتی است از روم و به این معنی بجای حرف اول صاد بی نقطه هم بنظر آمده است . (برهان ) :
ز توران زمین تا بسقلاب و روم
ندیدند یک مرز آباد بوم .

فردوسی .


ز بازارگانان و ترکان چین
ز سقلاب و هر کشوری همچنین .

فردوسی .


ز چین و ماچین تا روس و تا در سقلاب
همه ولایت خان است و زیر طاعت خان .

فرخی .


با بیست ویک و شاق ز سقلاب ترک وار
بر راه وی کمین بمفاجا برافکند.

خاقانی .


به شام یا به خراسان به مصر یا توران
به روم یاحبشستان به هند یا سقلاب .

خاقانی .


در آن تافتن دیده بیخواب کرد
گذر بر بیابان سقلاب کرد.

نظامی .


چو گل بودم ملک بانوی سقلاب
کنون دژ بانوی شیشه ام چو گلاب .

نظامی (خسرو و شیرین ص 314).


رجوع به صقلاب و اسلاوشود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
سقلاب . [ س َ ] (معرب ، اِ) سگ آبی که سیاه رنگ باشد. (برهان ).
سقلاب . [ س َ ] (اِخ ) نام پسر دوم یافث بن نوح (ع ) بوده که بعد از چین متولد شده ، پس از او کماری که پسر سوم بود، پس از او روس پسر چهارم ...
صقلاب . [ ص ِ ] (ع ص ) بسیارخوار. || سپید. || سرخ . || سرسخت . || شتر سخت خوار. (منتهی الارب ).
صقلاب . [ ص َ / ص ِ ] (اِخ ) کلمه ٔ معرب است و صَقلَب و بندرت صَقلاب و نیز سَقلاب یا صِقلاب آمده است ۞ . جمع آن صَقالِبَه . این کلمه بدون...
صقلاب . [ ص ِ ] (اِخ ) نام سردار بختنصر. (تاج العروس ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.