سلا
نویسه گردانی:
SLA
سلا. [ س َ ] (اِخ ) نام شهری است در اقصی مغرب بعد از آن آبادی نیست مگر یک شهر کوچک موسوم به عرینطوف از طرف شمال و جنوب وصل به دریاست و در طرف غربی آن یک نهر جاری است و در مغرب مهدیه واقع شده است . (معجم البلدان ). شهری بمراکش بجنوب مهدیه . (ابن بطوطه ).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
صلا گفتن . [ ص َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) آواز دادن برای طعام و جز آن : صلای سرو تیغ میگوئی و من نه سر میکشم نز صلا می گریزم . خاقانی .جبریل بر ...
صلا دادن . [ ص َ دَ ] (مص مرکب ) آواز دادن برای طعام و جز آن . خواندن . طلبیدن . صلا دردادن .
صلا دردادن . [ ص َ دَ دَ ] (مص مرکب ) آواز دادن برای طعام و جز آن . طلبیدن . خواندن : مهین بانو چو بشنید این سخن راصلادرداد غمهای کهن را. نظا...