سلاءة
نویسه گردانی:
SLAʼ
سلاءة. [ س ُل ْ لا ءَ ] (ع اِ) خار خرمابن . ج ، سلاء. یکی سُلاّء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
صلاح . [ ص َ ] (ع اِمص ) نیکی . ضد فساد که تباهی باشد. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). ضد فساد. (مهذب الاسماء). عَبش . عَبَش . (منتهی الارب ). م...
صلاح . [ ص َ ] (اِخ ) نام مکه شرفهااﷲ تعالی است . (منتهی الارب ). نامی است مکه را. (مهذب الاسماء).
صلاح . [ ص ِ ] (ع مص ) هم دیگر آشتی کردن . (منتهی الارب ). آشتی و مصالحه . (غیاث اللغات ). || نیکوئی کردن . (منتهی الارب ).
صلاح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عزالدین مؤیدی حسنی فاضلی یمانی و از سادات است . وی در صنعاء متولد شد و کتاب ها کرد که از آن جمله شرح فص...
صلاح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن مبارک بخاری نقشبندی از متصوفه ٔ بزرگ قرن هشتم هجری . او راست : انیس الطالبین و عدة السالکین فی مناقب خواجه بهاء...
سلاح دست . [ س ِ دَ ] (ص مرکب ) مرد سپاهی که سلاحدار باشد. (غیاث ) (آنندراج ).
سلاح ور. [ س ِ وَ ] (ص مرکب ) مسلح . صاحب سلاح . سلاحدار: مردم آنجا بیشترین سلاح ور و دزد باشند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ). چون فضلویه فراخاست ...
سلاح عربی است که با «ها» پارسی چیوان (= جمع) بسته شده و پارسی آن اینهاست:
کانْسان (کانس از اوستایی: کانْستَرَ= سلاح + «ان»)
ساسْتان (ساست از سنسکری...
صلاح لو. [ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه برزند بخش گرمی شهرستان اردبیل در 25هزارگزی شمال باختری گرمی و 15هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به ...
صلاة کش . [ ص َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) شخصی که مردمان را با گفتن لفظ الصلاة برای نمازعید یا نماز مرده آگاه میسازد. آنکه بر فراز مناره یا مأ...