گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سلامی نویسه گردانی: SLAMY سلامی . [ س َ ] (اِخ ) مولانا سلامی از جمله شعرای سلطان یعقوب خان است و مردی سلامت دوست و طبیعت او خوبست و این مطلع از اوست :ز تیرت گر شکایت کردم ای یاردلم پر بود از او معذور میدار.(مجالس النفایس ص 311). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی نهر سلامی نهر سلامی .[ ن َ رِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز. در 78 هزارگزی شمال غربی اهواز،در دشت گرمسیری واقع است ... حسین سلامی حسین سلامی . [ ح ُ س َ ن ِ س َ ] (اِخ ) ابن احمد بیهقی مکنی به ابوعلی . او راست : «ولات خراسان » و «نتف الطرف ». (معجم الادباء ج 1 ص 118). ابواسحاق سلامی ابواسحاق سلامی . [ اَ اِ ق ِ س َ ] (اِخ ) ابراهیم بن نصر ظهیرالدین . فقیه شافعی . از علمای موصل . در موطن خود فقه آموخت آنگاه به بغداد رفت و... ابوالحسین سلامی ابوالحسین سلامی . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ن ِ س َ ] (اِخ ) یکی از شیوخ طریقت است و در مائه ٔ چهارم هجری میزیست . او راست : تاریخ ولات خراسان . رجو... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود