سلامی
نویسه گردانی:
SLAMY
سلامی . [ س َ می ی ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن محمد المخزومی سلامی از اشعر شعرا اهل عراق در زمان خودش بود. وی در بغداد بسال 336بدنیا آمد سپس بموصل رفت پس از آن به اصفهان سفر کرد و در آنجا بخدمت صاحب بن عباد رسید و منزلتی یافت وتا سال 393 که درگذشت در خدمت عضدالدوله بود نسبت وی به دارالسلام (بغداد) است . (اعلام زرکلی ج 3 ص 927).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
نهر سلامی .[ ن َ رِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز. در 78 هزارگزی شمال غربی اهواز،در دشت گرمسیری واقع است ...
حسین سلامی . [ ح ُ س َ ن ِ س َ ] (اِخ ) ابن احمد بیهقی مکنی به ابوعلی . او راست : «ولات خراسان » و «نتف الطرف ». (معجم الادباء ج 1 ص 118).
ابواسحاق سلامی . [ اَ اِ ق ِ س َ ] (اِخ ) ابراهیم بن نصر ظهیرالدین . فقیه شافعی . از علمای موصل . در موطن خود فقه آموخت آنگاه به بغداد رفت و...
ابوالحسین سلامی . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ن ِ س َ ] (اِخ ) یکی از شیوخ طریقت است و در مائه ٔ چهارم هجری میزیست . او راست : تاریخ ولات خراسان . رجو...