سلع
نویسه گردانی:
SLʽ
سلع. [ س َ ل َ ] (ع اِ) درختی است تلخ مزه یا نوعی از زهر یا نوعی از صبر یا تیره ای است بدمزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درختی است تلخ . (مهذب الاسماء). || (اِمص ) پیسی اندام از فساد مزاج . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برص . پیسی اندام . (ناظم الاطباء). || کفیدن پای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکاف پای . (مهذب الاسماء) (بحر الجواهر). کفیدگی پای . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
صلا دادن . [ ص َ دَ ] (مص مرکب ) آواز دادن برای طعام و جز آن . خواندن . طلبیدن . صلا دردادن .
صلا گفتن . [ ص َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) آواز دادن برای طعام و جز آن : صلای سرو تیغ میگوئی و من نه سر میکشم نز صلا می گریزم . خاقانی .جبریل بر ...
صلا دردادن . [ ص َ دَ دَ ] (مص مرکب ) آواز دادن برای طعام و جز آن . طلبیدن . خواندن : مهین بانو چو بشنید این سخن راصلادرداد غمهای کهن را. نظا...