اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سلعة

نویسه گردانی: SLʽ
سلعة. [ س َ ع َ ] (ع اِ) سرشکستگی هرمقدار که باشد. || آنکه پوست بشکافد. ج ، سلعات و سلاع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
صلاح . [ ص َ ] (ع اِمص ) نیکی . ضد فساد که تباهی باشد. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). ضد فساد. (مهذب الاسماء). عَبش . عَبَش . (منتهی الارب ). م...
صلاح . [ ص َ ] (اِخ ) نام مکه شرفهااﷲ تعالی است . (منتهی الارب ). نامی است مکه را. (مهذب الاسماء).
صلاح . [ ص ِ ] (ع مص ) هم دیگر آشتی کردن . (منتهی الارب ). آشتی و مصالحه . (غیاث اللغات ). || نیکوئی کردن . (منتهی الارب ).
صلاح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عزالدین مؤیدی حسنی فاضلی یمانی و از سادات است . وی در صنعاء متولد شد و کتاب ها کرد که از آن جمله شرح فص...
صلاح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن مبارک بخاری نقشبندی از متصوفه ٔ بزرگ قرن هشتم هجری . او راست : انیس الطالبین و عدة السالکین فی مناقب خواجه بهاء...
سلاح دست . [ س ِ دَ ] (ص مرکب ) مرد سپاهی که سلاحدار باشد. (غیاث ) (آنندراج ).
صلاة کش . [ ص َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) شخصی که مردمان را با گفتن لفظ الصلاة برای نمازعید یا نماز مرده آگاه میسازد. آنکه بر فراز مناره یا مأ...
سلاح ور. [ س ِ وَ ] (ص مرکب ) مسلح . صاحب سلاح . سلاحدار: مردم آنجا بیشترین سلاح ور و دزد باشند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ). چون فضلویه فراخاست ...
سلاح عربی است که با «ها» پارسی چیوان (= جمع) بسته شده و پارسی آن اینهاست: کانْسان (کانس از اوستایی: کانْستَرَ= سلاح + «ان») ساسْتان (ساست از سنسکری...
صلاة خوف . [ ص َ ت ِ خ َ / خُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صلاة مطاردة.نماز واجب که هنگام جنگ و بوقت بیم از رسیدن دشمن خوانند و آن کیفیتی مخ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۹ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.