سلف
نویسه گردانی:
SLF
سلف . [ س ِ ] (ع اِ) شوی خواهرزن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باجناق . هم زلف . (لغتنامه ٔ مقامات حریری ). شوهر خواهرزن . یعنی شوهران خواهران هریک و دیگر را به فارسی همزلف گویند. (غیاث ). هم داماد یعنی دو خواهر باشد و هریک را شخصی زن کند و آن دو شخص هریک دیگر را سلف باشند و در عربی نیز بهمین معنی است . (برهان ).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
صلف . [ ص َ ل ِ ] (ع ص ) مرد لافی . ج ، صَلافی ، صُلَفاء، صَلِفین . (منتهی الارب ).
صلف . [ ص َ ل َ ] (ع مص ) لاف زدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ). لاف . (اسدی پاول هورن ) : گل با دوهزار کبر و ناز و صلف ...
صلف . [ ص َ ل ِ ] (ع ص ، اِ) خنور گران . (منتهی الارب ). || طعام بی مزه . (منتهی الارب ) (دهار). || خنور که آب کم برد. (منتهی الارب ).- س...