سلف
نویسه گردانی:
SLF
سلف . [ س َ ] (ع مص ) شیار کردن زمین را برای زراعت . || هموار کردن آن را (زمین را) بماله . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین را بماله راست کردن . (المصادر زوزنی ). || چرب کردن راویه . (ناظم الاطباء). || (اِ) انبان دفزک یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انبان بزرگ . (مهذب الاسماء). || پوست کم پیراسته . ج ، اَسلُف و سلوف . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
سلف . [ س َ ل َ ] (ع اِ) پیشینیان . (برهان ). پیشینیان . ج ، اسلاف و سلوف . (دهار) (مهذب الاسماء). کسی که در پیش میزیسته . گذشته (از پدران و ا...
سلف . [ س َ ل ِ ] (ع اِ) پوست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سلف . [ س ِ ] (ع اِ) شوی خواهرزن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باجناق . هم زلف . (لغتنامه ٔ مقامات حریری ). شوهر خواهرزن . یعنی شوهران خواهران ه...
سلف . [ س ُ ] (ع اِ) زن چهل و پنجساله . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سلف . [ س ُ ] (اِ) سرف . سرفه . (حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین ). سرفه و آن بسبب خارش گلو بهم رسد. (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ). سرفه . (جهانگیری ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
== نام محله ای در شهر بروجن که تپه ای است در حاشیه شهر که قدما مردم سنگ قرمزی که آنجا بوده را مقدس می شمرده ودرزمان کسالت وسرما خوردگی آب بر روی آن می...
سالن غذاخوری که افراد می روند و سینی غذای خود را از پیشخوان مربوطه می گیرند. افراد خودشان به دنبال غذا می روند و گارسونی در کار نیست.
ترجمه ی کلمه:...
خلفاً عن سلف . [ خ َ ل َ فَن ْ ع َ س َ ل َ فِن ْ ] (ع ق مرکب ) پشت در پشت . پدر در پدر. (یادداشت بخط مؤلف ) : از آن روز الی یومنا هذا نهاراً ...
صلف . [ ص َ] (ع اِ) خاری است در میان خرمابن . (منتهی الارب ).