سم . [ س َ ] (ع اِ) تلفظ فارسی یعنی زهر
: تفاوتست بسی در سخن کز او بمثل
یکی مبارک نوش و یکی کشنده سمست .
ناصرخسرو(دیوان چ تقوی ص 89).
اگر داد و بیداد دارو شوند
بود داد تریاق وبیداد سم .
ناصرخسرو.
چون کف تو رازقی است نورده و نوربخش
نان سپید فلک آب سیاهست و سم .
خاقانی .