اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سم

نویسه گردانی: SM
سم . [ س َ ] (ع اِ) تلفظ فارسی یعنی زهر :
تفاوتست بسی در سخن کز او بمثل
یکی مبارک نوش و یکی کشنده سمست .

ناصرخسرو(دیوان چ تقوی ص 89).


اگر داد و بیداد دارو شوند
بود داد تریاق وبیداد سم .

ناصرخسرو.


چون کف تو رازقی است نورده و نوربخش
نان سپید فلک آب سیاهست و سم .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
سم . [ س َ / س ُ / س ِم م ] (ع اِ) زهر. (برهان ). زهر قاتل . (آنندراج ) (منتهی الارب ). زهر. ج ، سموم . (مهذب الاسماء). السم هو الذی فقد المزاج ...
سم . [ س ُ ] (اِ) سنب . سمب . پهلوی ، «سومب » ۞ ، ارمنی «سمبک » ۞ ، کردی عاریتی و دخیل «سیم » ۞ ، افغانی عاریتی و دخیل «سوم » ۞ ، وخی و سری...
samm همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ژار žār (سغدی) زهر zahr، شرنگ ŝarang (دری)***فانکو آدینات 09163657861
به فتح هر دو سین. در گویش کازرونی، بازیچه قرار دادن کسی یا چیزی. حالا هم شده سم سمک دستش. (ع.ش)
سم السمک .[ س َم ْ مُس ْ س َ م َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به سم شود.
سم سم کار. [ س ِ س ِ] (ص مرکب ) آنکه در کارها سخت درنگ و بطوء بسیار کند. آنکه کاری کند و بی علاقگی کند. (یادداشت مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نرم سم . [ ن َ س ُ ] (ص مرکب ) کنایه از ستور رام . (وحید دستگردی هفت پیکر ص 193) : برده پرور ریاضتش داده او خود از اصل نرم سم زاده .نظامی .
هله سم . [ هََ ل َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام که 300تن سکنه دارد. آب آن از رود چرداول و محصول عمده اش غله ...
زره سم . [ زَ / زِ رِه ْ س ُ ] (ص مرکب ) هر آنچه سوراخ می کند زره را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : سوگند میخورم بسنان زره سمت کز تاب حمله گوئ...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.