اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سمین

نویسه گردانی: SMYN
سمین . [ س َ ] (ع ص ) فربه . (غیاث )(مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) :
حاسدم خواهد که او چون من همی گردد بفضل
هرکه بیماری دق دارد کجا گردد سمین .

منوچهری .


علم جوی و طاعت آور تا بجان
زین تن لاغر برون آیی سمین .

ناصرخسرو.


بس ظریفند و لطیفند و سمین
لیک مادرشان بود اندر کمین .

مولوی .


سجده کرد و گفت کاین گاو سمین
چاشت خوردت باشد ای شاه امین .

مولوی .


ابلهی رادیدم سمین و خلعتی ثمین در بر. (گلستان ).
|| مقابل غث در سخن به معنی کلام استوار و متعین . (اقرب الموارد) : و میفرستاد سوی بلخ و غث و سمین بازمی نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 250). چون صدق با کذب و غث با سمین و صواب با خطا امتزاج و اختلاط پذیرد تمیز عسر شود. (تاریخ بیهقی ص 16).
گرچه در تألیف این ابیات نیست
بی سمین غثی و بی غثی کروت .

انوری .


و از هرچه حادث شود غث و سمین و... بدانی . (سندبادنامه ص 87). || (اِ) چیزی باشد سپید مشابه بشحم که در گوشت حیوان فربه پیدا آید بهندی رواج گویند. (غیاث ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۴ ثانیه
غث و سمین . [ غ َث ْ ث ُ س َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) ۞ لاغر و فربه . (برهان قاطع) (آنندراج ). کنایه از اندک و بسیار. (برهان قاطع)....
غث و سمین کردن . [ غ َث ْ ث ُ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گزیدن . انتخاب کردن . به گزینی . به گزینی کردن . خوب و بد کردن . بد و خوب کردن . || جدا...
ثمین . [ ث َ ] (ع ص ) گران . گران بها. پرقیمت . بیش بها.پربها. بهاور. بهائی . قیمتی . گران قیمت : تا هر دو تهنیت را در پیش او بریم صافی تر و شریف ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.