اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سندل

نویسه گردانی: SNDL
سندل . [ س َ دَ ] (اِخ ) شهری به هند. صندل .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
سندل . [ س َ دَ ] (اِ) به یونانی «سندلیا» ۞ ، لاتینی «سندلیوم » ۞ ، فرانسوی «سندل » ۞ ، انگلیسی «سندل » ۞ ، معرب آن سندل است و در زبان ک...
صندل . [ ص َ دَ ] (معرب ، اِ) چوب خوشبوی . معرب چندن .بهترین آن سرخ یا سپید است . (منتهی الارب ). درخت او بقدر درخت گردکان و ثمرش شبیه به ...
صندل باف . [ ص َ دَ ] (اِ مرکب ) این لغت چند بار در دیوان البسه ٔ نظام قاری آمده و مصحح در فهرست لغات آن را جز لغات لاینحل و مشتبه دیوان ...
صندل بوی . [ ص َ دَ ] (ص مرکب ) آنچه بوی صندل دارد : بر هوای درخت صندل بوی جامه را کرده بودصندل شوی . نظامی .رجوع به صندل شود.
صندل شوی . [ ص َ دَ ] (ن مف مرکب ) به صندل شسته : بر هوای درخت صندل بوی جامه را کرده بود صندل شوی . نظامی .رجوع به صندل شود.
صندل فام . [ ص َ دَ ] (ص مرکب ) برنگ صندل . همرنگ صندل : بر نمودار خاک صندل فام صندلی کرد شاه جامه وجام . نظامی .رجوع به صندل و صندل گون ش...
صندل گون . [ ص َ دَ ](ص مرکب ) صندل رنگ . صندل فام . برنگ صندل : آمد از گنبد کبود برون شد به گنبدسرای صندل گون . نظامی .رجوع به صندل فام شود.
صندل دانه . [ ص َ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) به یونانی مولی و به شیرازی هزاراسفند، معرب آن صندل دانج است و آن نوعی از سداب کوهی است . گرم...
صندل سرخ . [ ص َ دَ ل ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صندل احمر شود.
صندل احمر (ا.ع.) صندل احمر یا سرخ (نام علمی: Pterocarpus santalinus) درختی است در کتب طب سنتی صندل احمر یا سرخ گویند. چوب سرخ این درخت که بومی مناطق ه...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.