سندوق
نویسه گردانی:
SNDWQ
سندوق . [ س ُ ] (اِ) صندوق . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به صندوق شود.
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
صندوق . [ ص ُ ] ۞ (ع اِ) تَبَنْگو. خاشکدان . (از برهان ) (صحاح الفرس ). قسمی جعبه که پول و لباس و نان و غیره در آن نهند. یخدان فلزین یا ...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پِژیل (پشتو: په چیلاخه وهی)
جانتا jãntã(کردی)
تَبَنگو (پهلوی: تَبَنگوگ)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
صندوق سر.[ ص َ ق ِ س ِرر ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از رازدار و در مقام خوش طبعی و بی تکلفی گویند: من صندوق سر کسی نیستم که حرفهای م...
صندوق ساز. [ ص َ ] (نف مرکب )سازنده ٔ صندوق . آنکه صندوق تهیه می کند : دلم را ز صندوق ساز است غم که صندوق مهرش بود سینه ام . طاهر وحید (از آن...
صندوق سازی . [ س َ ](حامص مرکب ) عمل صندوق ساز. رجوع به صندوق ساز شود.
صندوق پست . [ص َ ق ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صندوقی که اداره ٔ پستخانه بر سر چهارراه ها یا در جاهای دیگر بر دیوارها نصب کند تا مردم نام...
صندوق پیل . [ ص َ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هودج پیل که بر آن نشینند. (آنندراج ). برجی که بر پشت پیل نهند. (ولف ذیل کلمه ٔ صندوق ). مح...
صندوق آباد. [ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، در 25 هزارگزی جنوب خاوری قروه و 8 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ ...
صندوق شمع. [ ص َ ق ِ ش َ ] (اِخ ) کنایه از تابوت سکینه است . رجوع به تابوت عهد و تابوت سکینه شود : چنان دان که در تخمه ٔ انبیایکی آلتی ب...