گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سود نویسه گردانی: SWD سود. (ع اِمص ) مهتری . داوری . (ناظم الاطباء). مهتری . (منتهی الارب ). || (ص ، اِ) ج ِ اسود به معنی سیاه . (غیاث ) (آنندراج ) : تا بزاید در جهان جان وجودبس نماید اختلاف بیض و سود.مولوی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی سود ویژه سود ویژه . [ دِ ژَ / ژِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفع خالص . (فرهنگستان ). شحنه سود شحنه سود. [ ش ِ ن َ / ن ِ ] (ن مف مرکب ) گرفتار شحنه . (شرفنامه چ وحید ص 124) : سیه کار شب چون شود شحنه سودبرون آید آتش ز گردنده دود.نظامی . سود دادن سود دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) سود بخشیدن . مفید شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). سود کردن سود کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ربح بردن . نفع کردن . || سود دادن . فایده دادن : چه سود کند که آتش عشقش دود از دل و جان من برانگیزد. عسجد... سود آمدن سود آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نتیجه دادن . فایده دادن : آفرین و مدح سود آید همی گر بگنج اندر زیان آید همی .رودکی . سود و زیان سود و زیان . [دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نفع و ضرر : تکاپوی مردم بسود و زیان بتا و مدو ۞ هر سویی تازیان . ابوشکور.بدو شاد شد کشور خوزیان پر از... سود بخشیدن سود بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) سود دادن . سود ناویژه سود ناویژه . [ دِ ژَ / ژِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفع غیرخالص . (فرهنگستان ). سود ناخالص یعنی تفاوت میان ارزش کل تولید و هزینه های متغیر برابر صفر است. در یک دوره ی مالی، فروش خالص و درآمدها نوشته می شود؛ سپس هزینه ها کم می شود؛ و آن سود ن... سود برداشتن سود برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) انتفاع . (المصادر زوزنی ). سود بردن . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود