سود
نویسه گردانی:
SWD
سود. [ س َ ] (ع اِ) روی کوه هموار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سطح هموار و مستوی از کنار کوه . (ناظم الاطباء). || سنگریزه های سیاه ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) خوردن آب که بر آن سواد بود. (آنندراج ). خوردن آبی را که زرد شده باشد. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
سود ویژه . [ دِ ژَ / ژِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفع خالص . (فرهنگستان ).
شحنه سود. [ ش ِ ن َ / ن ِ ] (ن مف مرکب ) گرفتار شحنه . (شرفنامه چ وحید ص 124) : سیه کار شب چون شود شحنه سودبرون آید آتش ز گردنده دود.نظامی .
سود دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) سود بخشیدن . مفید شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
سود کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ربح بردن . نفع کردن . || سود دادن . فایده دادن : چه سود کند که آتش عشقش دود از دل و جان من برانگیزد. عسجد...
سود آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نتیجه دادن . فایده دادن : آفرین و مدح سود آید همی گر بگنج اندر زیان آید همی .رودکی .
سود و زیان . [دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نفع و ضرر : تکاپوی مردم بسود و زیان بتا و مدو ۞ هر سویی تازیان . ابوشکور.بدو شاد شد کشور خوزیان پر از...
سود بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) سود دادن .
سود ناویژه . [ دِ ژَ / ژِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفع غیرخالص . (فرهنگستان ).
یعنی تفاوت میان ارزش کل تولید و هزینه های متغیر برابر صفر است. در یک دوره ی مالی، فروش خالص و درآمدها نوشته می شود؛ سپس هزینه ها کم می شود؛ و آن سود ن...
سود برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) انتفاع . (المصادر زوزنی ). سود بردن .