سوط
نویسه گردانی:
SWṬ
سوط. [ س َ ] (ع اِ) تازیانه . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). تازیانه و آن جز مقرعه باشد که عصا است : ولکن اقتصر علی خمسین مقرعه و اعفیه من السیاط. (معجم الادباء ج 1 ص 91).آلاتی است که سوار بدان مرکوب را راند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 130). قمچی . شلاق . (یادداشت بخط مؤلف ). تازیانه بدان جهت که گوشت را با خون آمیزد. (منتهی الارب ). || نصیب . بهره . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بهره ای از عذاب و جز آن . (منتهی الارب ). || سختی . (ناظم الاطباء). سختی . شدت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ساقه ٔ گندنا که گل بروی آن است . ج ، اسواط، سیاط. (ناظم الاطباء). || جای فراهم آمدن آب و فضله . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بقیه از چاه . || کار. یقال : و مایتعاطیان سوطاً و احداً؛ ای امراً و احداً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گردی که از روزن پیدا آید در آفتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
سوط. [ س َ] (ع مص ) تازیانه زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به تازیانه زدن . (غیاث ). || آمیختن چیزی به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
صوط. [ ص َ ] (ع اِ) آواز آب که ایستادنگاه او تنگ و دراز باشد. (منتهی الارب ).
سوت . (اِ) صفیر. هشتک . صفارة. (یادداشت بخط مؤلف ).
صوت . [ ص َ ] (ع اِ) آواز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). آوا. بانگ . فریاد. ج ، اصوات : درین صورت اگر تو...
به زودی ، در یک چشم به هم زدن ، در کمترین زمان ممکن ،
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: ناماوا nâmmâvâ (نام + آوا) **** فانکو آدینات 09163657861
گرم سوت . [ گ َ ] (اِ) نوعی از جامه ها و این هندی است و اصلش گرب سوت . گرب به معنی میان و سوت بمعنی ریسمان یعنی جامه ٔ ابریشمی که پود آ...
صدای رسا / صوت : صدا ؛ جلی : رسا . صدایی که به شفافی و قابلیت فهم ، در دوردست قابل شنیدن باشد .
سوت زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) صفیر برآوردن . هشتک زدن . (یادداشت بخط مؤلف ).