گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سوی نویسه گردانی: SWY سوی . [ س َ وی ی ] (ع ص ) مستقیم . راست : گرفته اند نکوخواه و بدخوه تو مدام یکی طریق ضلالت یکی سبیل سوی .سوزنی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی آن سوی رودی آن سوی رودی . [ ی ِ ] (اِخ ) گروهی از مردم گیلان که میان سپیدرود و کوه نشینند. و آنان را یازده ناحیت است : خانکجال ، ننک ، کوتم ، سراوان ، پی... سوی پا دیدن سوی پا دیدن . [ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شرمنده و خجل شدن . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). در حالت انفعال و خجالت می بودن . (آنندراج ). اصحاب صراط سوی اصحاب صراط سوی . [ اَ ب ِ ص ِ طِ س َ وی ی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یاران راه راست : فستعلمون من اصحاب الصراط السوی . (قرآن /20 135). سوی کسی گرفتن سوی کسی گرفتن . [ ی ِ ک َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) جانب کسی گرفتن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 324) : فلک بی رنگ خواهد روی ما راچه سان ... سر سوی کسی نهادن سر سوی کسی نهادن . [ س َ ی ِ ک َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) متوجه شدن به او. (آنندراج ). بسوی کسی رفتن : نهادند سر سوی افراسیاب همه رخ ز خو... سر به سوی کاری برداشتن این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. سؤی اسم نوعی نبات به زبان ترکی آذربایجانی که گویند برای درد شکم خوب است. دارای برگهای بزرگ و ساقه های بلند می باشد و در چمنزارها و جایی که آب زیاد باشد رش... ثوی ثوی . [ ث َ وی ی ] (ع اِ) مهمانسرای . || مهمان . || بندی . ج ، اَثویاء. || مجاور یکی از حرمین شریفین . ثوی ثوی . [ ث َ وی ی ] (ع اِ) ج ِ ثَوّة. ثوی ثوی . [ ث ُ وی ی ] (ع مص ) ثُوَّة. || اقامت دراز کردن . || فرود آمدن . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود