گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سهی نویسه گردانی: SHY سهی . [ س ُ ها ] (اِخ ) نام ستاره ای : حکم او مالک قلوب و رقاب رای او افسر سهیل و سهی . ناصرخسرو.رجوع به سها شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی سهی سهی . [ س َ ] (ص ) راست و درست را گویند عموماً و هر چیز راست رسته را خوانند خصوصاً. (برهان ). راست عموماً و سروی که بغایت راست باشد خصوصاً. (... سهی قد سهی قد. [ س َ ق َ دد / ق َ ] (ص مرکب ) سهی قامت . بلندقامت . موزون اندام : برخ شد کنون چون گل ارغوان سهی قد و زیبارخ و پهلوان . فردوسی .چندان ب... سرو سهی سرو سهی . [ س َرْ وِ س َ ] (اِخ ) نام لحن یازدهم از سی لحن باربد. (انجمن آرا) (برهان ) (رشیدی ) : برزند نارو بر سرو سهی سرو سهی برزند بلبل بر ... سهی بالا سهی بالا. [ س َ ] (ص مرکب ) بلندقامت : شاخکی تازه برآورد صبا بر لب جوی چشم بر هم بزدی سروسهی بالا شد. سعدی .میشگفتم ز طرب زآنکه چو گل بر ... سهی پایه سهی پایه . [س َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) کشیده . راست بالا : درختی سهی پایه در باغ شرع زمینی به اصل آسمانی به فرع .نظامی . سهی سرو سهی سرو. [ س َ س َرْوْ ] (اِ مرکب ) سرو راست . سرو کشیده . || قامت بلند. قامت راست : سهی سروش از خم کمان دار شدتهی گنجش از در گران بار شد. ... سهی قامت سهی قامت .[ س َ م َ ] (ص مرکب ) بلندبالا. بلندقامت : شنیدم سهی قامت سیم تن که میرفت و میگفت با خویشتن .سعدی . سحی سحی . [ س َ حا ] (ع اِ) سحاء. سحاءة : خدای ما سوی ما نامه ای نبشت شگفت نبشته هاش موالید و آسمانْش سحی . ناصرخسرو (دیوان چ کتابخانه ٔ طهران ص... سحی سحی . [ س َح ْی ْ ] (ع مص )خراشیدن گل را و رندیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گل از زمین خاریدن . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی )... صهی صهی . [ ص َ هَن ْ ] (ع مص ) رسیدن جراحت به کسی و زهیدن آب از آن . (اقرب الموارد) (آنندراج ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود