سیب
نویسه گردانی:
SYB
سیب . [ س َ ] (ع اِ) دهش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دهش . عطا. بخشش . (ناظم الاطباء). ج ، سیوب . || یال اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مجداف کشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).مجداف و پاروی کشتی . (ناظم الاطباء). || موی دم اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
سیب و تیب . [ ب ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) این لغت از اتباع است همچو تار و مار، خان و مان و امثال آن و به معنی سرگشته ، متحیر، مدهوش و ح...
سیبِ زنخدان. ( سیب + زنخدان ) عبارتی است شاعرانه برای چانه.
مثال:
"اما به شکر و منت باری پس از مدتی باز آمد. آن حلق داوودی متغیر شده و جمال یوسف...
حاضری سیب . [ ض ِ ی ِ سی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ قسمی مطبوخ از سیب .
سیب باباآدم . [ ب ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مهره ٔ حلقوم که در گلوی کودکان مراهق برآید و به تازی قردوحه نامند. (از ناظم الاطباء). در ...
حسین آباد سیب سیدان . [ ح ُ س ِ دِ س ِ ب ِ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. واقع در 77هزارگزی شمال باختری شوس...
این یک برداشت کاملا شخصی است و ممکن است اشتباه باشد : با توجه به مصرع دوم بیت :"بر صخره از سیب زنخ بر میتوان دید / خورشید را بر نیزه کمتر میتوان ...
ثیب . [ ث َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) کالم . زن شوی دیده که اکنون بی شوی است به طلاق یا مرگ شوی . بیوه . عوان . مقابل . دوشیزه . ج ، ثیبات . || م...
ثیب . [ ث َ ] (اِخ ) کوهی است به شرقی مدینةالرسول .
صیب . [ ص َ ] (ع مص ) رسیدن کسی یا چیزی را. (منتهی الارب ). رسیدن به چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
صیب . [ ص ُ ی ُ ] (ع اِ) ج ِ صوب . (منتهی الارب ).