اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شآمة

نویسه گردانی: ŠʼAM
شآمة. [ ش َ م َ ] (ع مص ) بدفال شدن بر کسان . (از ناظم الاطباء). بدفالی . و بوسیله ٔ «علی » متعدی میشود: شؤم علیهم شآمة؛ بدفالی را برایشان آورد. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
شامه از حواس پنج‌گانۀ انسان که بوها را درک می‌کند و عضو آن بینی است؛ بویایی. فرهنگ فارسی عمید ( حس شامة ) حس شامة. [ ح ِس ْ س ِ م م َ ] ( ترکیب وصفی ،...
حس شامة. [ ح ِس ْ س ِ م م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شم . بویائی . قوه ای که بدان تمییز روایح کنند. وآن یکی از حواس خمسه ٔ ظاهره است . رجو...
نرم شامه . [ ن َ شا م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ۞ ام الرقیق . سومین پرده ٔ مغز. (لغات فرهنگستان ).
شامه سنج . [ م َ / م ِ س َ] (اِ مرکب ) ۞ دستگاهی است که برای اندازه گیری حداقل یعنی در آستانه ٔ مطلق احساس بکار رود. (روانشناسی تربیتی دکت...
شامه ٔ شش . [ م َ ی ِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) ۞ غشاء جنب . (لغات فرهنگستان ). غشاء جنب ریه . جلد غشاء داخلی سینه .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.