اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شادکام

نویسه گردانی: ŠADKAM
شادکام . (اِخ ) نام برادر فریدون . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) :
برادر دوبودش دو فرخ همال
ازو هر دو آزاده مهتر بسال
یکی بود از ایشان کیانوش نام
دگر نام پر مایه ٔ شادکام .

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 49).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
شادکام . (ص مرکب ) کامیاب . (فرهنگ نظام ). فیروزمند.(آنندراج ). کامروا. مظفر. منصور. (ناظم الاطباء). || خوشحال . شادمان . خرم . فَرِح : تا بخانه...
شادکام شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فَرَه . (ترجمان القرآن ) (دهار). خوشحال و کامروا شدن . فیریدن . مَرَح : چو آمد بدو داد پیغام سام ازو زال بشن...
شادکام گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) شادکام شدن . خوشحال و مسرور شدن : چو این نامه ٔنامور شد تمام بشه داد و شه گشت ازو شادکام نظامی .
شاد کام . (اِخ ) قریه ای است هفت فرسنگ بیشتر شمالی اسپاس . (فارسنامه ٔ ناصری گفتار دوم ص 220).
شادکام . (اِخ ) (رودخانه ٔ...) سرحد چهاردانگه . آبش شیرین و گوارا. از چشمه یرگهدگی برخاسته وارد رودخانه ٔ شادکام شده بمسافت هفده هجده فرسخ ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.