شادی
نویسه گردانی:
ŠADY
شادی . (اِخ ) ابن ایوب . پدر خاندان سلاطین ایوبی . جد ملوک مصر پدر نجم الدین ایوب که آل ایوب به وی منسوبند. وی از اعاظم اعیان اکراد بود و نسبش بقول بعضی از مورخان به عدنان میرسد و درزمان سلطان مسعود سلجوقی یکی از نواب مسعود که مجاهدالدین نیکروز نام داشت او را کوتوال قلعه ٔ تکریت ساخت . پس از وفات او پسر بزرگترش نجم الدین ایوب بجای پدر نشست . (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 584، 585).
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
شادی نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) شادی کردن . ابتهاج . تبشیش . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). تبهج : فرود آمد از اسب گشتاسب زودبر او آفری...
شادی گورگان . [ ی ِ ] (اِخ ) داماد سلطان احمد و جد او از جمله ٔ امرای چنگیزخان بوده است . رجوع به تاریخ غازانی صص 58-60 شود.
شادی انگیزان . [ اَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال شادی انگیختن : شدسوی شهر شادی انگیزان کرد در بزم خود شکرریزان .نظامی .
کاروان شادی . [ کارْ / رِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کارناوال . رجوع به کارناوال شود.
شادی خوری. به شادی/سلامتی کسی پیمانه زدن. شادی/سلامتی یا به شادی/سلامتی کسی یا چیزی خوردن یا دادن باده؛ به یاد و تکریم و تعظیم و افتخار کسی میگساری/با...