به شادی خوردن
نویسه گردانی:
BH ŠADY ḴWRDN
شادی خوری. به شادی/سلامتی کسی پیمانه زدن. شادی/سلامتی یا به شادی/سلامتی کسی یا چیزی خوردن یا دادن باده؛ به یاد و تکریم و تعظیم و افتخار کسی میگساری/باده پیمائی کردن: خور به شادی روزگار نوبهار می گساراندر تکوک شاهوار. رودکی . یکی خوردبر پادشاه بزرگ دگر شادی پهلوان سترگ . (گرشاسب نامه ص 86). مگر شادیِ قدت خورد نرگس که مست افتاده اندر پای سرو است. کمال الدین اسماعیل (از آنندراج ). رطل گرانم ده ای مرید خرابات شادی شیخی که خانقاه ندارد. حافظ. نغز گفت آن بت ترسابچه ٔ باده پرست شادی روی کسی خور که صفایی دارد. حافظ. بر جهان تکیه مکن چون قدحی می داری شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان. حافظ.
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.