شامه
نویسه گردانی:
ŠAMH
شامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) مقنعه باشد که آن را زنان بر سر اندازند و آن را سرپوشه و دامنی نیز گویند. (فرهنگ حهانگیری ). مقنعه و روپاکی باشد که زنان بر سر کنند. (برهان قاطع). قسمی از چارقد بوده است در قدیم و نظام قاری آن را در دیوان البسه ٔ خود استعمال کرده و شاید وجه تسمیه ٔ این بود که پارچه ٔ آن را از ملک شام می آوردند یا در شام (شب ) سر میکردند. (فرهنگ نظام ). جامه ٔ مقنعه و روپاکی باشد که آن بچارقد و دستمال معروف است و آن را سرپوشه نیز گویند زیرا که سر را بدان پوشند. (آنندراج ) (انجمن آرا) مقنعه . چارقد. (نظام قاری ص 201). نقاب و حجاب . || خداوند و صاحب . || طعام شام و عشا. || هر چیز نهفته . || هر چیز سیاه . || چشم بند و کلاه باز. || شاهین . || تاریکی . || جا و مکان . || کرسی و تخت . || مشط و شانه . || آرنج و مرفق . (ناظم الاطباء). || معانی منقول از ناظم الاطباء از اشتنگاس نقل شده است و منحصر است و در مآخذ دیگر یافت نشد.
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
شامه . [ م َ ] (اِ) ۞ غشاءنازک . (لغات فرهنگستان ) (فرهنگ فرانسه نفیسی ). شامه یا پوسته : اطراف یاخته را پرده ٔ نازک و محکمی فرامیگیرد که مح...
شامه . [م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان طبس بخش درمیان شهرستان بیرجند. دارای 40 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن شلغم و چغندر است . (از فرهن...
شامه از حواس پنجگانۀ انسان که بوها را درک میکند و عضو آن بینی است؛ بویایی. فرهنگ فارسی عمید ( حس شامة ) حس شامة. [ ح ِس ْ س ِ م م َ ] ( ترکیب وصفی ،...
نرم شامه . [ ن َ شا م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ۞ ام الرقیق . سومین پرده ٔ مغز. (لغات فرهنگستان ).
شامه سنج . [ م َ / م ِ س َ] (اِ مرکب ) ۞ دستگاهی است که برای اندازه گیری حداقل یعنی در آستانه ٔ مطلق احساس بکار رود. (روانشناسی تربیتی دکت...
شامه ٔ شش . [ م َ ی ِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) ۞ غشاء جنب . (لغات فرهنگستان ). غشاء جنب ریه . جلد غشاء داخلی سینه .
شامة. [ م َ ] (ع اِ) خال . (منتهی الارب ). نشان سیاه در بدن . (از متن اللغة). نشانه ٔ سیاهی است در بدن و برخی گویند شامه همان آبله گون سیا...
شامة. [ شام ْ ] (ع اِ) قوه ای است در دماغ که از راه بینی بو را ادراک میکند. (فرهنگ نظام ). حاسه ٔ بویایی . قوة الشامة. (اقرب الموارد). بینی ....
شامة. [ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است در نزدیکی مکه . (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
شامة. [ م َ ] (اِخ ) زمینی است میان کوه میعاس و کوه مُربخ در حجاز. (از معجم البلدان ). || کوهی است در نجد. (از معجم البلدان ).