اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاه

نویسه گردانی: ŠAH
شاه . (اِخ ) دهی است از دیههای لاریجان . (سفرنامه ٔ رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 155 و بخش انگلیسی ص 115) : و در هشتم جمادی الاخره ٔ آن سال به شاه درآمد و جمعی را بکشت . (جامع التواریخ رشیدی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
یعقوب شاه . [ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان ، واقع در 15هزارگزی جنوب باختری شهر تویسرکان . دارای 236 تن سکنه . آب ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
از حاکمان شرقی گیلان.قلعه او هنوز باقی ست. او حاکمی بی دین بود و با مسلمانان می جنگید.
شاه خل ها. [ هَِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرآمد دیوانگان و کودنان و کم عقلان ؛ در تداول خانگی در دیدن عملی برخلاف رسم و یا عقل گویند:...
شاه دستوری .[ دَ ] (ص نسبی مرکب ) مطابق فرموده ٔ شاه . مطابق حکم سلطان . بر حسب امر و فرمان شاه . (یادداشت مؤلف ).- جوابهای شاه دستوری ؛ پاس...
شاه درانی . [ هَِ دَرْ را ] (اِخ ) احمدشاه درانی افغانی ابدالی که از سال 1160 تا 1187 حکومت کرده است . رجوع به احمدشاه افغانی شود.
شاه داماد. (اِ مرکب ) داماد بهنگام عروسی . (از فرهنگ نظام ). داماد عزیز. (یادداشت مؤلف ) : کسی که همچو منش هست شاه دامادی شود ز دولت من روش...
شاه دبیریه . [دَ ] (اِ مرکب ) بنابگفته ٔ ابن الندیم یکی از خطهای ایران قدیم است که معمول پادشاهان بوده و عوام از استعمال آن ممنوع بوده ...
شاه دیوان . [ هَِ دی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرمانروای دیوان . || (اِخ ) دیوی که تمیم انصاری را بشب برد و در مهلکه انداخت و پس از هفت...
شاه سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) جلال الدین . خواهرزاده ٔ امیرمبارزالدین محمد که در سال 755 هَ . ق . او را به نیابت از طرف خود بشیراز فرستاد. (تاریخ ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.