شاه
نویسه گردانی:
ŠAH
شاه . (اِخ ) دهی است از دیههای لاریجان . (سفرنامه ٔ رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 155 و بخش انگلیسی ص 115) : و در هشتم جمادی الاخره ٔ آن سال به شاه درآمد و جمعی را بکشت . (جامع التواریخ رشیدی ).
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
شاه فرنگ . [ هَِ ف َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در تداول کودکان بر برنده ٔ نذر و شرط اطلاق شود. غالب بر حریف . و در تداول کودکان مثل است :...
شاه فرید. [ ف َ ] (اِخ ) یا شاه آفرید یا شاهفرند. نام دختر فیروزبن یزدجرد بود که او را حجاج بن یوسف ثقفی به زنی برد. (از ابن خلکان در شرح ...
شاه عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی از دهستان جلال ازرک بخش شهرستان بابل . دارای 175 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن برنج ، صیفی ...
شاه عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی از دهستان چم شعبان بخش هندیجان شهرستان خرمشهر. دارای 300 تن سکنه . آب آن از چاه . محصول آن غلات ...
شاه عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) (ده ...) نام مشهد امامزاده شاه عبداﷲ است که در شهر ماه رویان ویرانه افتاده است و چند خانوار از خدمه در ...
شاه عاشق . [ ش ِ ] (اِخ ) نام شاعر صوفی مسلک که در دوره ٔ شاه شیخ ابواسحاق اینجو شعر به لهجه ٔ شیرازی میگفت و بر در مسجد عتیق شیراز دکه ای ...
شاه عالم . [ ل َ ] (اِخ ) شاه عالم اول ، بهادر شاه اول ، قطب الدین . هفتمین از پادشاهان گورکانیان هند بابری از سال 1119 هَ . ق . تا سال 1124 ...
شاه طغان . [ طُ ] (اِخ ) طغانشاه . رجوع به طغانشاه شود. || (اِ مرکب ) در بیت ذیل خاقانی ظاهراً کنایه از آفتاب باشد : شاه طغان چرخ بین ب...
شاه طغان . [ طُ ] (اِخ ) نام چندتن از پادشاهان ایران بوده است که بر نواحی متعددی حکومت میکرده اند. رجوع به طغانشاه در لغتنامه شود.
شاه صینی . (اِ مرکب ) لوح ها باشد تُنُک برنگ سیاه که از عصاره ٔ گیاهی کنند و از چین آرند و در دردسر بکار است و طرز استعمال آن این است که ...