شاه
نویسه گردانی:
ŠAH
شاه . (اِخ ) (چشمه ٔ...) مزرعه ای است از ناحیه ٔ فشارود قاینات و بلاسکنه میباشد. (مرآت البلدان ج 4 ص 236).
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
دست شاه . [ دَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان نردین بخش میامی شهرستان شاهرود. واقع در 32هزارگزی شمال نردین با 350 تن سکنه . آب آن از رودخان...
حکیم شاه . [ ح َ ] (اِخ ) عبدالحکیم . شاعری از مردم لاهور. او را تذکره ٔ شعرائی است حاوی شرح حال گویندگان معاصر خود او که در اورنگ آباد به س...
حکیم شاه . [ ح َ ] (اِخ ) محمدبن مبارک قزوینی . یکی از مشاهیر علما و اطباء از مردم قزوین از شاگردان ملاجلال الدین دوانی است و صاحب تآلیف کث...
سنگ شاه . [ س َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحد وزنی بود معمول در تهران و پاره ای شهرستانها معادل دو من تبریز برابر با شش کیلوگرم .
راه شاه . (اِ مرکب ) ۞ مقلوب شاه راه . یعنی مردی که براهها شدن پیشه ٔ او بود و او بدین کار شاه بود. (از لغت فرس اسدی ) (از فرهنگ نظام ) :...
شاه بالا. (اِ مرکب ) مأخوذ از شاه بمعنی داماد و بالا بمعنی همدوش . (از فرهنگ نظام ). بمعنی همدوش است و به ترکی ساقدوش خوانند و آن شخصی باش...
شاه بانو. (اِ مرکب ) زن شاه . (فرهنگ نظام ). ملکه . شهبانو. || یکی از نامهای زنان است . (فرهنگ نظام ).
شاه بانو. (اِخ ) دخت شهنشاه فخرالدوله دیلمی بود که وی را جهت نوح بن منصورخواستگاری کردند. (مجمل التواریخ و القصص ص 387).
شاه بلو. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل . دارای 54 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوبات است . (ا...
شاه بلوت . [ ب َ ] (اِ مرکب ) رجوع به شاه بلوط شود.