اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاه

نویسه گردانی: ŠAH
شاه . (اِخ ) (چشمه ٔ...) مزرعه ای است از ناحیه ٔ فشارود قاینات و بلاسکنه میباشد. (مرآت البلدان ج 4 ص 236).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
شاه عوضی . [ ع َ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش مرکزی شهرستان بندرعباس . دارای 186 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن خرما و غلات است . ...
شاه غریب . [ غ َ ] (اِخ ) شاه غریب میرزا. از نبیرگان سلطان حسین میرزا بایقرا و شاعر بود. رجوع به غریب (شاه ... میرزا) شود.
شاه غازی . [ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) شاه غزاکننده . سلطان بجنگ کفار رونده . امیر جنگاور. سلطان غازی . هر پادشاه جنگجو را غازی گویند وگاهی...
شاه غازی . [ هَِ] (اِخ ) لقب گروهی از امرای رستمدار مازندران . رجوع به تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ص 107 و حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ...
شاه غازی . [ هَِ ] (اِخ ) نام یکی از پسران یزدگرد. ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان نویسد: چنین آورده اند که چون یزدگرد از سپاه اسلام منهزم ش...
شاه غازی . [ هَِ ] (اِخ ) مؤلف حبیب السیر نویسد: چون استندار حسام الدوله اردشیر وفات یافت استندار شهرآکیم که برادر او بود مدت سی سال جای ا...
شاه غازی . [ هَِ ] (اِخ ) لقب دومین فرزند فخرالدوله حسن که آخرین فرد سلسله ٔ باوند بوده است و در سال 745 هَ . ق . بدست کیابیان جلابی منقر...
شاه غازی . [ هَِ ] (اِخ ) امیر غازی . لقب امیرمبارزالدین محمد آل مظفر است . رجوع به مبارزالدین محمد شود.
شاه غازی . [ هَِ ] (اِخ ) لقب رستم بن علاءالدوله علی بن رستم از امرای مازندران است . (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 420). و نیز رج...
شاه قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) شهرت قاسم نوربخش بن محمد. رجوع به قاسم نوربخش شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.