اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاه

نویسه گردانی: ŠAH
شاه . (ع ص ) رجل شاه ُ البصر؛ به معنی رجل شائه البصر است ، یعنی مرد تیز بینایی . (از منتهی الارب ). ۞
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۲ ثانیه
شاه ستا. [ س ِ ] (نف مرکب ) شاه ستای . ستاینده ٔ شاه . اوکه شاه را ستاید. مداح شاه . رجوع به شاه ستای شود.
طیب شاه . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) لقبش جلال الدین و نهمین پادشاه از ملوک شبانکاره است که از سال 664 تا 681 هَ . ق . در فارس فرمانروائی داشته ...
طیب شاه . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ملقب به امیر. از امرای عصر امیر پیر حسین چوپانی که با چند تن از همراهان دیگر وی مانند شمس الدین صاین قاضی س...
فرخ شاه . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) یکی از بزرگ زادگان آل ایوب است که در بلاد شام فرمانروایی داشته اند. وی برادرزاده ٔ صلاح الدین یوسف بن نجم الدین ...
کی شاه . [ ک َ / ک ِ ] (اِخ ) فردوسی در شاهنامه دو بار کیومرث را کی شاه خوانده است : سپه کرد و نزدیک او راه جست همی تخت و دیهیم کی شاه ج...
نبی شاه . [ ن َ ] (اِخ ) از شعرای پارسی گوی سند است . در قرن دوازدهم هجری میزیسته . مؤلف تذکره ٔ ید بیضا وی را به سال 1145 هَ .ق . در سنین ...
نفت شاه . [ ن َ ] (اِخ ) ۞ قصبه ای از بخش سومار شهرستان قصرشیرین ، در نزدیکی مرز ایران و عراق واقع است . اهمیت این قصبه به مناسبت حلقه ها...
ستون اصلی آهنین
شیخ‌شاه (به سکون خ): پادشاهی که فقیه باشد؛ حاکم مطلقه در نظام شیخ‌شاهی؛ ولی فقیه؛ (نگا: شیخ‌شاهی)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۷۱ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.