گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شاه نویسه گردانی: ŠAH شاه . (ع ص ) رجل شاه ُ البصر؛ به معنی رجل شائه البصر است ، یعنی مرد تیز بینایی . (از منتهی الارب ). ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه واژه معنی شاه رضا شاه رضا. [ رِ ] (اِخ ) نام بقعه ای است در قمشه از توابع اصفهان و متولی آن شاه نظر از صوفیان بوده است . (آتشکده ٔ آذر ص 182). شاه زنگ شاه زنگ . [ هَِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاکم و فرمانروای زنگ . سلطان زنگبار. || مجازاً شب را گویند وبعربی لیل خوانند. (برهان قاطع). ک... شاه رومی شاه رومی . (اِ مرکب ) فلفل سفید است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شاه طلبی شاه طلبی . [ طَل َ ] (حامص مرکب ) عمل شاه طلب . شاه جویی . شاه خواهی . شاه طمر شاه طمر. [ طَم َ ] (اِ مرکب ) شریان کلان و بزرگ . (ناظم الاطباء). شاه شناس شاه شناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) آنکه شاه را شناسد. (یادداشت مؤلف ). || (ن مف مرکب ) سرشناس . که شاه او را شناسد. معروف پیش شاه . (یادداشت م... شاه شرق شاه شرق . [ هَِ ش َ ] (اِخ ) لقبی بود که شاعران دربار محمود بر وی اطلاق می کردند : آنکه ، همچون بشاه شرق بدوست از همه خسروان امید جهان . فر... شاه صفی شاه صفی . [ ص َ ] (اِخ ) ششمین پادشاه از خاندان صفویه . رجوع به صفی (شاه ) شود. شاه صفی شاه صفی . [ ص َ ] (اِخ ) نام یکی از شعرای ایران . رجوع به صفی شود. شاه صلی شاه صلی . [ ص َ ] (اِ مرکب ) صاصلی است . شاصلی نام گیاهی است شبیه حلفای تازه روئیده از آن کوچکتر با شاخهای باریک و نرم و تازه و زودشکن م... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۷۱ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود